حرکت
بسم سید السادات
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد
عشق ها میمیرند
رنگ ها رنگ دگر میگیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند.
مهدی اخوان ثالث
بعد از این همه رسالت دردی که بر دوشم نهادید و این همه سوز، امسال چادرتان بیش از پیش بر سرمان کشیده شد و مهرتان موجی زد و دوباره غرق کرد این کوچک مادر دوست را. این مهر مادرانه تان را دوست دارم.
سالروز ولادت شما باشد و شهادت پدر شهیدم صیاد و آنگاه ما را علی بن موسی الرضا(ع) اذن دهد و دلم گواه دهد که معجزه کرده اید و من بگویم نیست؟ خوشا به حالم که چادرتان را نیز هنوز هم به ما الطفات هست.
مادرا!
چند ماهی و شاید چندسالی هست که ننوشته ام برایتان، ببخشید این کم سعادتی عبد هیچ در هیچ تان را. خودتان بیایید و دوباره پاکم کنید. آنقدر پاک، تا بشوم مثل روزهایی که من بودم و شما بودید و موج موج روضه که غرقم می کرد و می مردم و شما باز می شدی مثل الان مسیح زندگیم.
می روم سر خانه اول اول اول: هنوز هم گدای سر به زیر می خواهی؟
پی نوشت:
موضع بنده در برابر تمام ظلمهایی که به حقیر شد سکوت است، سوال و پاسخ بنده سرپل صراط!
واگذار می کنیم به خدا که او جبار است و عالم بما فی الصدور..