شازده و لاله
بسم سید السادات
یه ستاره؛ دو ستاره؛ سه ستاره....
لاله اشکاش رو پاک کرد و پرسید: چرا ستاره می شماری شازده؟
شازده کوچولو پرسید: ستاره ها قبلش چی بودن لاله؟
لاله گفت: این ستاره ها همه شهیدند و به احرام طواف چشمان اربابشون نشستند.
شازده: احرام چیه؟
لاله گفت: یک مرحله از طاعته که در اون بعضی چیزها تا یک مدت به آدمها حروم می شن.
شازده: مثلا چی؟
لاله گفت: مثلا زندگی، مثلا آب، مثلا معجر؛ اصلا همین سر...
شازده: مزد این کارا چیه لاله؟
لاله گفت: خیلی ها برای مزد کار نمی کنن. مرام اربابشون اینه.
شازده : خوب طواف چیه پس؟
لاله: همین به دور چیزی گشتنه، قربون قدوبالاش رفتنه، در راهش دست و سر دادنه، به خاطرش به خرابه ها رفته، راضی به رضای رفیق بودنه...
اشکای شازده تو چشماش داشتن لی لی بازی می کردن. دوباره پرسید: ارباب همه ستاره ها کیه لاله ؟
لاله
داغ شد. کبود شد. سرخ
و سیاه. بغض
گلوش رو گرفته بود. به سمت طلوع نگاه کرد و شروع کرد به شمارش:
یه ستاره؛ دو ستاره؛ سه ستاره....
خون دل تر از لاله منم...
هم صیاد هم زیارت شهدا هم من هم طرحام هم تو همه گیر کرده اند در یک " یا حسین"