انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)
بسم سید السادات
هو السلام

کلام ها همه به تو میل می کنند و خوشا به حال من که تو سر فصل "انطباق" شدی.
#انطباقی که قرار است تو نگهدارش باشی و دلش چو من، متوکل به خاک چادرتوست. قرار نیست اینجا از حال و دل و عشق و روضه ی خود بنویسم، لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. تویی که فلک مدهوش خنده توست، تویی که شب سیه پوش روضه توست، تویی که معنی یاسی و یاس پیرهنش به بوی چادر توست ؛ اصلاً تویی که معنی عشقی، تویی که عشق معنی توست...
سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...
فکرم بسته است و قلبم شکسته. پاهام خسته و اهداف گسسته.
این همه تعلق بال و پری می خواهد به وسعت غم و این همه جهل علمی به وسعت کرم، گدای سر به زیر می خواهی؟؟؟

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیب» ثبت شده است

زانوی شلوارش له شده بود. پیراهناشم که...

گفتم: پسر خوب چرا نمی ری یک شلوار خوب بخری، برای روحیت خوبه ها. پولش رو...

حرفم رو برید و گفت: محسن خودت می دونی که پولش هست ولی...

گفتم: ولی چی؟

گفت: می رم جلوی مغازه ها و پیراهناشون رو می بینم. خوشمم می یاد اما تا می یام پام رو بذارم تو مغازه، پدری می یاد جلو چشمم که الان لباس نو رو تن من می بینه و جز آه چیزی نداره که برا بچه هاش ببره. محسن از خودم داره بدم می یاد. از اینکه بخوام هم درد این مردم نباشم بی زارم. نمی خوام تنهاشون بذارم...

گفتم: حالا یک پیرهن که...

شروع کرد شعر خوندن:

چنان قحط سالی شد اندر دمشق                   که یاران فراموش کردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل                       که لب تر نکردند زرع و نخیل

بخوشید سرچشمه‌های قدیم                     نماند آب، جز آب چشم یتیم

... 


پی نوشت:

ما موندیم و وجدانمون. بریم سیب بچینیم یا...

خدا...

۶ نظر ۰۴ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۳۱
محسن زارعی