انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)
بسم سید السادات
هو السلام

کلام ها همه به تو میل می کنند و خوشا به حال من که تو سر فصل "انطباق" شدی.
#انطباقی که قرار است تو نگهدارش باشی و دلش چو من، متوکل به خاک چادرتوست. قرار نیست اینجا از حال و دل و عشق و روضه ی خود بنویسم، لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. تویی که فلک مدهوش خنده توست، تویی که شب سیه پوش روضه توست، تویی که معنی یاسی و یاس پیرهنش به بوی چادر توست ؛ اصلاً تویی که معنی عشقی، تویی که عشق معنی توست...
سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...
فکرم بسته است و قلبم شکسته. پاهام خسته و اهداف گسسته.
این همه تعلق بال و پری می خواهد به وسعت غم و این همه جهل علمی به وسعت کرم، گدای سر به زیر می خواهی؟؟؟

۱۸ مطلب با موضوع «کوته نوشت ها» ثبت شده است

مرز انفصال آب و آتش است
،
ادب به شما

حضرت زهرا سلام الله علیه




شکر:

تو ادب کردی و ادب خریدارت شد...


نگاشت:

امام در برابر حرّ فرمودند: (سَکَنَتکَ اُمُّک) مادر به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟

حرّ یک مقدار سکوت کرد، سپس به حضرت نظر کرد و گفت (اَما وَ اللهِ لَو غیرُکَ مِنَ العَرَب یَقولُ حالی وَ هُوَ عَلی مِثلِ تِلکَ الحالَةِ الَّتی أنتَ عَلَیها ما تَرَکتُ ذِکرَ اُمِّهِه بِسَّکن أن أقولَها کائِناً ما کان وَ لکِن وَ الله مالی إلی ذِکر اُمِّک مِن سَبیل إلّا بِأحسَنِ ما یُقدَرُ عَلَیه)

به خدا سوگند اگر غیر تو از عرب این کلمه را به من می گفت و در یک چنین گرفتاری که تو هستی قرار داشت، من او را رها نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی یاد می کردم، قطعاً پاسخش را می دادم، ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادرت را جز به نیکوترین وجه مقدور به زبان جاری کنم.


 از حر بخوانید و ادبش...

۱۵ نظر ۱۷ دی ۹۱ ، ۰۱:۳۷
محسن زارعی
برنگشت از علقمه،
از خجالت
.

میر و علمدار
*نگاشت -مفاتیح الجنان- :
اندامی رشید داشت و آنقدر زیبا بود که او را قمر و ماه بنی هاشم می خواندند.
از مورخین معتبر:
«چو سوار بر اسب می‏ شد،  پایش را که ز رکاب بیرون می‏ آورد، سر انگشتان زمین را خط می‏ کشید، بازوها بسیار قوی‏ و بلند و سینه بسیار پهن داشت.»
 مادرش می‏ دانست که شیرمردی با چنین هیبت به راحتی کشته نشده است. از دیگران پرسیده بود که پسر من را چگونه کشتند؟ بعد از شنیدن ماجرای بریده شدن دستش و پایین آمدن عمود بر سرش
، تا سالها رهگذران بقیع -حتی مروان بن حکم- را به گریه وا می داشت که:
یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد  /   و وراه من ابناء حیدر کل لیث‏ فی لبد
انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید  /  ویلی علی شبلی امال براسه ضرب‏ العمد
لو کان سیفک فی یدیک /  لما دنی منه احد
۸ نظر ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۹:۰۲
محسن زارعی
*انتظار:
هنوز هم،
به انتظار عموست که برگردد...


***
به زودی: بحر عمه برای عمو
۷ نظر ۲۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۱۹
محسن زارعی

*شور:

یک فواره می خواهم ز حوض شور،
تکانی به دل دهد...


فواره خون

۲ نظر ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۶:۱۱
محسن زارعی
*صدا:

اسم و رسم را نهاد و رفت
حسین صدایش کرده بود آخر.
شهید...


پلاک
۰ نظر ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۶:۱۰
محسن زارعی

* محرم:


غیر تو هیچکس
به پای این همه گریه ام منشست...


۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۳:۲۵
محسن زارعی

* سهام عدالت:


رکوع بود و قنوت و سجده
؛
سهام عدالتش از جنگ



شهداشهداشهدا

۱ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۳:۱۴
محسن زارعی

* حضور و غیاب:


در حضور و غیاب بهشت نیز نمی شناسندش
؛
مثل اینکه او همیشه گمنام است.


شهدا

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۳:۰۷
محسن زارعی

* عمر:


راست گوش بر زمین نهاد
ضربان قلب را شمار کرد...
گفت:
زمین؛ عمر خود کرده دوست 
زندگی دیگر؛ آرزوست 

/شهید بهشتی/

شهدا

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۳:۰۳
محسن زارعی

شما که جای خود دارید

؛
هزار برادر فدای اکبر باد...


یاران امام حسین ع


۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۲:۵۷
محسن زارعی