انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)
بسم سید السادات
هو السلام

کلام ها همه به تو میل می کنند و خوشا به حال من که تو سر فصل "انطباق" شدی.
#انطباقی که قرار است تو نگهدارش باشی و دلش چو من، متوکل به خاک چادرتوست. قرار نیست اینجا از حال و دل و عشق و روضه ی خود بنویسم، لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. تویی که فلک مدهوش خنده توست، تویی که شب سیه پوش روضه توست، تویی که معنی یاسی و یاس پیرهنش به بوی چادر توست ؛ اصلاً تویی که معنی عشقی، تویی که عشق معنی توست...
سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...
فکرم بسته است و قلبم شکسته. پاهام خسته و اهداف گسسته.
این همه تعلق بال و پری می خواهد به وسعت غم و این همه جهل علمی به وسعت کرم، گدای سر به زیر می خواهی؟؟؟

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

برنگشت از علقمه،
از خجالت
.

میر و علمدار
*نگاشت -مفاتیح الجنان- :
اندامی رشید داشت و آنقدر زیبا بود که او را قمر و ماه بنی هاشم می خواندند.
از مورخین معتبر:
«چو سوار بر اسب می‏ شد،  پایش را که ز رکاب بیرون می‏ آورد، سر انگشتان زمین را خط می‏ کشید، بازوها بسیار قوی‏ و بلند و سینه بسیار پهن داشت.»
 مادرش می‏ دانست که شیرمردی با چنین هیبت به راحتی کشته نشده است. از دیگران پرسیده بود که پسر من را چگونه کشتند؟ بعد از شنیدن ماجرای بریده شدن دستش و پایین آمدن عمود بر سرش
، تا سالها رهگذران بقیع -حتی مروان بن حکم- را به گریه وا می داشت که:
یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد  /   و وراه من ابناء حیدر کل لیث‏ فی لبد
انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید  /  ویلی علی شبلی امال براسه ضرب‏ العمد
لو کان سیفک فی یدیک /  لما دنی منه احد
۸ نظر ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۹:۰۲
محسن زارعی

بسم سید السادات


یه
ستاره؛ دو ستاره؛ سه ستاره
....

لاله اشکاش رو پاک کرد و پرسید: چرا ستاره می شماری شازده؟

شازده کوچولو پرسید: ستاره ها قبلش چی بودن لاله؟

لاله گفت: این ستاره ها همه شهیدند و به احرام طواف چشمان اربابشون نشستند.

شازده: احرام چیه؟

لاله گفت: یک مرحله از طاعته که در اون بعضی چیزها تا یک مدت به آدمها حروم می شن.

شازده: مثلا چی؟

لاله گفت: مثلا زندگی، مثلا آب، مثلا معجر؛ اصلا همین سر...

شازده: مزد این کارا چیه لاله؟

لاله گفت: خیلی ها برای مزد کار نمی کنن. مرام اربابشون اینه.

شازده : خوب طواف چیه پس؟

لاله: همین به دور چیزی گشتنه، قربون قدوبالاش رفتنه، در راهش دست و سر دادنه، به خاطرش به خرابه ها رفته، راضی به رضای رفیق بودنه...

اشکای شازده تو چشماش داشتن لی لی بازی می کردن. دوباره پرسید: ارباب همه ستاره ها کیه لاله ؟

لاله داغ شد. کبود شد. سرخ و سیاه. بغض گلوش رو گرفته بود. به سمت طلوع نگاه کرد و شروع کرد به شمارش:

یه ستاره؛ دو ستاره؛ سه ستاره....




۵ نظر ۳۰ آذر ۹۱ ، ۱۱:۱۶
محسن زارعی
*انتظار:
هنوز هم،
به انتظار عموست که برگردد...


***
به زودی: بحر عمه برای عمو
۷ نظر ۲۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۱۹
محسن زارعی
گوشه چشمی نظری صاحب تشویش جهان،هان که من و پنجره در نور نشستیم و دو دستان جهان چشم به اکرام تو دارد.
 و تو آیی و محرم، شود اینجا و مجسم، که شما کاوه ای اما، علمت کفش رقیه، , و همه گریه و گریه...
و تو گویا که شود خون دو چشمت، و دو چشمت شود آیا که ز تشویش بیفتد؟
 به فدای نفست،آه... بیا یوسف زهرا



امام زمان عج
۳ نظر ۱۷ آذر ۹۱ ، ۱۴:۵۷
محسن زارعی

*شور:

یک فواره می خواهم ز حوض شور،
تکانی به دل دهد...


فواره خون

۲ نظر ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۶:۱۱
محسن زارعی
*صدا:

اسم و رسم را نهاد و رفت
حسین صدایش کرده بود آخر.
شهید...


پلاک
۰ نظر ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۶:۱۰
محسن زارعی

بسم سید السادات
ابوذر بود و سلمان و نبی.راه دراز بود و کلام و عشق.
دوشادوش نبی خدا بود ابوذر و پشت سر -با کمی فاصله- سلمان حضور داشت. نبی خدا -که جان به فدای مهرش باد- از ابوذر پرسید: « چند رد پا می بینی؟»
نگاهی کرد و با حیرت گفت: دو رد پا!
از لبخند نبی فهمید که همه چیز زیر سر سلمان است. به سلمان نظاره کرد و خنده اش گرفت. سلمان داشت جاپای خودش را با جا پای نبی انطباق می داد. از دید سلمان حتی راه رفتن نبی هم از روی حکمت است.

نگاشت:
می گویم: اینکه فرمودند سلمان از ما اهل بیت است به خاطر همین انطباق ها و ظرافت ها بوده. این ادب و این دقت. اینکه افسار اسب حیاتش را به کل دست خدا و اسلام داده بود. اسبتان را زین کرده اید؟ افسارش به دست کیست؟

 




۱ نظر ۱۰ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۱
محسن زارعی