انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)
بسم سید السادات
هو السلام

کلام ها همه به تو میل می کنند و خوشا به حال من که تو سر فصل "انطباق" شدی.
#انطباقی که قرار است تو نگهدارش باشی و دلش چو من، متوکل به خاک چادرتوست. قرار نیست اینجا از حال و دل و عشق و روضه ی خود بنویسم، لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. تویی که فلک مدهوش خنده توست، تویی که شب سیه پوش روضه توست، تویی که معنی یاسی و یاس پیرهنش به بوی چادر توست ؛ اصلاً تویی که معنی عشقی، تویی که عشق معنی توست...
سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...
فکرم بسته است و قلبم شکسته. پاهام خسته و اهداف گسسته.
این همه تعلق بال و پری می خواهد به وسعت غم و این همه جهل علمی به وسعت کرم، گدای سر به زیر می خواهی؟؟؟

۲۵ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

اینجا نه سرزمین خیال است و نه افسانه. قطعه ای است از بهشت که درختهایش از میوه قد خمیده اند. اینجا حوریان سیاه چشم و زیبا روی حیران روی تواند. تو اما، مجنون گریه ای...

در محراب چشمانت، اشک به سجده رفته به قبله گاه حسین و از نعره نعره های «حسین حسین» تو، اشکهای زینب(س) چشمه اش جان می گیرد و رقیه بهانه بابا.

جام عسل می نوشد قاسم و پر می شود پیشانی عباس از حیا، از ادب، از شرم...

همه ی بغض ها، همه حزن ها، همه آه ها و روضه ها به حال و روز تو میل می کنند و همه حال و روز تو در عزای پریشانی مویی که عاقبت به دست باد خورد...

اینجا برای هر که بهشت باشد برای تو نیست. پاداش این همه اشک و روضه این نبوده است. اشک تو برای سرزمین بهشت بود، این سرزمین کجاست که بهشت را به سخره گرفته است؟

کجاست مولانا که بسراید:

هر که در این بزم مقرب تر است/ سوز دلی بیشترش می دهند...؛

اینجا کربلا...

صدای ناله های زینب و خروش عباس را می شنوید!!!

میر و علمدار


پی نوشت: این خاطرات را برای گریه من آفریده اند!!!

پی نوشت: این غلام تو، دوباره گناه کرده؛ که اذن ورودش نمی دهی؟؟؟توبه...

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۱:۱۵
محسن زارعی

بسم سید السادات


وقار سر تعظیم فرو آورده بود برایش، در راستای نور...

تفنگش به دوش، در انتظارش بود. وضوی لبخند به دست داشت. هم دردش درد بود و هم علاجش. خسته بود، زمین خود را به پاهاش می کشید. نکرد عزایی و آهی -جز به زمانی- که شب به رخت عزا نشست. نکرد خنده -جز به زمانی- که خاک صورتش را شست، زیر بوسه باران. خیلی دوستش داشت و به حق مسیح خاطره هایش بود،باران... شب های عملیات، کارون، خرمشهر، بچه های گردان، همان هایی که زیر باد رقص کنان لبیک گفتند و احرام کربلا بستند. موج، جسمش را سینوسی کرد و خانه نشین.

او را برای زندگی کردن نیافریده بودند. کویر جایی برای زندگی نبوده است. او دلش شبه کویر بود؛آباد، ساده و یک رنگ. خدا می رویید و خدا می رویاند در زمینی به وسعت آسمان... آسمان دلش هم همیشه آبی بود. این سقف بود، شش دانگ به نام اربابش. همیشه دوست داشت سایه ارباب بالای سرش باشد، بالای بالا. از ارباب دور که می شد میلش تنها به پرواز بود. تقدیر اما اینبار، بال و پرش را شکست؛خندیده بود ولی، بسیار خسته بود. زمین خود را به پاهاش می کشید.تفنگش به دوش...

هو الحافظ...!


خداحافظ رفیق


پی نوشت: شاید صلاح به رفتن باشد تا ماندن، برای شهید...

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۱:۰۴
محسن زارعی

* بصیرت:


ما گفتیم یا عــــلــــــی(علیه السلام)

،

شما راه حـســیــن(علیه السلام) را ادامه دهید...


۰ نظر ۲۵ آبان ۹۱ ، ۲۲:۱۵
محسن زارعی

بسم سید السادات

هو السلام


ولله ندارد که تا صبح سینه زنی، زخمی کنی خودت را، ناله کنی و غش کنی...
مداحی در کربلا به من گفت: حاج آقا چند روزه در کربلاییم؟
گفتم: دو روز...
گفت: به خدا حاج آقا، هنوز نرفتم ضریح رو ببینم. من اگه برم اونجا می میرم...
گفتم: مسلمون دروغ؟دروغ؟؟؟ زینب آمد و نمرد، تو می میری؟؟؟ کارت خیلی بده.
 می خوای بری بعدا این چیزها رو برای هم هییتی ها بگی و نعره بزنید؟
دست و پایش را گرفتیم با بچه ها و بردیم حرم. بردیمش کنار ضریح. هرچی دست و پا زد اعتنا نکردم. بعد یک مدتی ولش کردیم تا بره. نمرد...؛ هیچ چیزش نشد. [خنده حضار...]
دم و دستگاه حسین(ع) که این بچه بازی ها رو نداره.باید سرشت بسوزد. سرشتی که دارای معنویته.

درس اخلاق- چهارشنه -آبان 91 - آیت الله احدی
http://emamjavad.com

پی نوشت:
از آن حسینی که فرمود: بیاید خودم را بشکنید اما هرگز اجازه نخواهم داد عزت و هدفم را بشکنید
و از آن زینبی که فرمود: ای شمشیر و نیزه فکر نکن قدرت دارشتی حسی را بشکنی بلکه خودت را شکاندی خیلی شرم می کنم
از اکنون از قافله ی نویسندگانی که حسین را می خواهند تکه تکه کنند فاصله می گیرم و استغفار می کنم. باشد که علمدار اهداف و آمالش شویم.
انشاا...



آیت الله احدی

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۱ ، ۲۳:۳۴
محسن زارعی

بسم سید السادات

انت السلام

اینجا قلم به نام تو می نویسد، مالک اذن های عالم؛ خدای من...


نگهدار رویش جوانه به سمت نور باش

یا حافظ


۰ نظر ۲۱ آبان ۹۱ ، ۰۰:۵۱
محسن زارعی