آه از دوری تو یا رحمان
آدم را خدا خلق کرد برای عبودیت، برای تواضع، برای ادب و برای امتحان. خدا دوست دارد که بنده هایش همیشه برنده باشند و یا لااقل بازنده ی آزاده، بازنده تواب، بازنده عاشق. این زن زهیر نبود که زهیر را راهی مسیر شهادت کرد، عشق بود. عشق به خدا تنها عشقی است که خیانت نمی کند، دلت نمی شکند، دست می گیرد، عطشت می دهد و سیرابت می کند به شهادت و سپس خود خونبهایت می شود. انسان خون بهایش خداست و کمتر از خدا قیمت گذاشتن، بی حرمتی به وجود آدمیت ِ نفخت فیه من روحی است.
و خدا و متعلقاتش آن ذات های اقدسی هستند که چشمهای کور هم می تواند به خوبی ببیندشان و تشخیصشان دهد. نیاز نیست حتماً عالمی دستتان را بگیرد یا شریکی برای زندگیتان متصور شوید که شما را ببرد لب چشمه و بگوید این خداست. خدا مثلی بی مثال است که در قیاس ذهن کور من مثلاً مثل هواست. یعنی که هست بودنش هستمان کرده و اگر نبود اصلاً نمی شد بودن را(و با این فرق که او با نبودن هم بودنمان می کند!).
نمی بخشم! شاید این کوتاهترین جمله ای باشد از خرمشهر دلم که این روزها مثل سوم خرداد 61 دیگر نه نشانی از خرم بودن دارد و نه شهر بودن. دروغ، بی حرمتی، بی حیایی، تجاوز، گناه و هزار یک سیاهی دیگر، فشاری به قلبم می آورد که مگر نه این شهر بود که سیاهیش فقط بوی عزا می داد و چادر خاکی؟
مقصر هم منم و هم شما! منی که دچار منیت و خود بینی شدم و شما که گذاشتید حرف امام بر زمین بماند و شبانه از خیمه خرمشهر من رفتید و گذاشتید خنده و عبادات جهان آرایی من شهید شود.
خرمشهر را خدا آزاد کرد، نه سرداران دیپلماسی و نظامی؛ دل ما را هم همین.
این مجازی آباد را پابستی است با هزار توجیه که خود مجازکارانش بیشتر دربند خودند تا بند گشایی!
حقیر بی تقصیر و مقصر هم به عنوان امام امت کشور خود، تمام 19000 اسیر فتح حاضر را به خدا می سپارم؛ آزادید به شروطها. اما بدانید که کامل کامل بخشوده نشده اید. چرا که چشم تاریخ هنوز به دیوارهای خرمشهر نگاه می کند، به آن مسجد زخمی اعظم که جای جایش نقش تیرهای دروغ و گناه دارد. استغفار کنید از این همه ظلم و آن تجاوزهایی که خدا می داند چه آسیب هایی در شکم زندگی من، آبستن دارد. پناه بر خدا!
و اما شروطها:
- چنان زندگی کنید که خدا خوشش آید. زیر منتِ لطفِ دولتِ من نیستید. همه وام دار کوی فاطمه (س) اند.
- این دنیایتان را آزادیِ خیالتان دادم تا ناامیدی از بخشش خدا، بهانه رشد و کمالتان نشود. چنان شوید که وقت شکایت در قیامت، مادر سادات(س) اشاره ای کندم و ببخشمتان به گوشه چشمی.
پی نوشت:
تا سالها و شاید هم آخر عمرم، من باید از این ضربات بسوزم و قلبم به درد آید و به روی خودم نیاورم. این که بگویم بخشیدم و قلبم بگوید نبخشیدی می شود دروغ. من از دروغ متنفرم. از دروغ متنفرم. متنفرم.
ولی قلب ها به دست خداست. به خدایی چنگ بزنید که صاحب همه قلب هاست. او بخواهد می شود.
پی نوشت:
شرمم آمد که خدایی که این همه عزیز است و قادر است را بعضی ها طوری نگاه کنند که اینگار نمی تواند گناه آنان را ببخشاید. خواستم نشان بدهم که خدای من در همه حال نظر به لطف هم دارد حتی برای سیاهی مثل خودم. از نفرین هایم برای بعضی ها گذشتم و آه هایم را سعی می کنم نشانی باشد برای عشق وصال به خدا و شکوه ام به او از دنیا. حالا نوبت شماست که در زندگی به خدا نشان دهید چقدر لایق این محبتید!
پی نوشت:
واقعاً سخت است یک دنیا حرف نگفته که قلبم را به درد می آرد. آه.. خدایا گوشم کن و مرا بکش به عشقت زود.
حق...