گوشه چشمی نظری صاحب تشویش جهان،هان که من و پنجره در نور نشستیم و دو دستان جهان چشم به اکرام تو دارد.
و تو آیی و محرم، شود اینجا و مجسم، که شما کاوه ای اما، علمت کفش رقیه، , و همه گریه و گریه...
و تو گویا که شود خون دو چشمت، و دو چشمت شود آیا که ز تشویش بیفتد؟
به فدای نفست،آه... بیا یوسف زهرا
تا لایق ِ جانان شویم