انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)

لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...

انطباق(راه برگشت من از تو)
بسم سید السادات
هو السلام

کلام ها همه به تو میل می کنند و خوشا به حال من که تو سر فصل "انطباق" شدی.
#انطباقی که قرار است تو نگهدارش باشی و دلش چو من، متوکل به خاک چادرتوست. قرار نیست اینجا از حال و دل و عشق و روضه ی خود بنویسم، لبخند رضای تو دایرة المعارف عشاق است. مرکز دایره حیات تویی، تو که خود اسم اعظمی. تویی که فلک مدهوش خنده توست، تویی که شب سیه پوش روضه توست، تویی که معنی یاسی و یاس پیرهنش به بوی چادر توست ؛ اصلاً تویی که معنی عشقی، تویی که عشق معنی توست...
سفیر نگه دار کعبه ی دل، قسم به سوره فیل...
فکرم بسته است و قلبم شکسته. پاهام خسته و اهداف گسسته.
این همه تعلق بال و پری می خواهد به وسعت غم و این همه جهل علمی به وسعت کرم، گدای سر به زیر می خواهی؟؟؟

خداحافظ رفیق

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۰۴ ق.ظ

بسم سید السادات


وقار سر تعظیم فرو آورده بود برایش، در راستای نور...

تفنگش به دوش، در انتظارش بود. وضوی لبخند به دست داشت. هم دردش درد بود و هم علاجش. خسته بود، زمین خود را به پاهاش می کشید. نکرد عزایی و آهی -جز به زمانی- که شب به رخت عزا نشست. نکرد خنده -جز به زمانی- که خاک صورتش را شست، زیر بوسه باران. خیلی دوستش داشت و به حق مسیح خاطره هایش بود،باران... شب های عملیات، کارون، خرمشهر، بچه های گردان، همان هایی که زیر باد رقص کنان لبیک گفتند و احرام کربلا بستند. موج، جسمش را سینوسی کرد و خانه نشین.

او را برای زندگی کردن نیافریده بودند. کویر جایی برای زندگی نبوده است. او دلش شبه کویر بود؛آباد، ساده و یک رنگ. خدا می رویید و خدا می رویاند در زمینی به وسعت آسمان... آسمان دلش هم همیشه آبی بود. این سقف بود، شش دانگ به نام اربابش. همیشه دوست داشت سایه ارباب بالای سرش باشد، بالای بالا. از ارباب دور که می شد میلش تنها به پرواز بود. تقدیر اما اینبار، بال و پرش را شکست؛خندیده بود ولی، بسیار خسته بود. زمین خود را به پاهاش می کشید.تفنگش به دوش...

هو الحافظ...!


خداحافظ رفیق


پی نوشت: شاید صلاح به رفتن باشد تا ماندن، برای شهید...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی